زندگی مامان و بابا.. رزانا جون

دختر نازم رزانا

اگر تو نبودی جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت. اگر کودک نبود نه پدر معنا داشت و نه هیچ مادری بهشتی میشد ...
31 فروردين 1394

عشق مامان وقتی خوابه شبیه فرشته ها میشه

دعامیکنم که هیچگاه چشمهای زیبای تورا درانحصارقطره های اشک نبینم دعامی کنم که لبانت رافقط درغنچه های لبخندببینم دعامیکنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را داردهمیشه ازحرارت عشق گرم باشد من برایت دعامیکنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند برای شاپرک های باغچه خانه ات دعامیکنم که بالهایشان هرگز محتاج مرهم نباشند من برای خورشید آسمان زندگیت دعامیکنم که هیچگاه غروب نکند ...
31 فروردين 1394

دلنوشه های مامان برای رزانا

امروز روز تولد توست و من بیش ازپیش به این راز پی می برم که تو خلق شدهای برای من تا زیبا ترین لحظه ها رو برای من بسازی در 25 بهمن 1389 دنیا صدای کودکی را شنیدکه امروز تنها بهانه برای خندیدن مااست و ما امروز را لبخند میزنیم..........
30 فروردين 1394